بُهت آینــــه

بُهت آینــــه

وقت هایے هست...
ڪه هم قدم ثانیه ها مے شوی...
به هماלּ اندازه ڪوچڪ قدم بر میدارے
بر مدار زندگی...
اما به ناگاه ..
ڪسرے از همیלּ ثانیه ها...
لحظه هایے را ورق میزند...
و دستاלּ "تڪرار" بر دستانت حلقه مے شود...
و
آنجاست ڪه...
زندگے مے شود.....روزمـــــــــــــــــــرگی.... ...
______________________________________

بایگانی
پیوندها

۱ مطلب در آگوست ۲۰۱۵ ثبت شده است


 همچوלּ خوابے ڪه سالها در گوشه چشمے فراموش شده باشد....
 همچوלּ گم شده ایے با فانوسے خاموش با یقینے خاڪستری، میاלּ دنیایے سراسر رنگ مانده ام....

چشم هایم آسمانے را مے بیند ڪه سالهاست شب مانده است و راه روز را گم ڪرده است.....

بادها انگار از ترس سرماے وجودے پر تلاطم با پنجره ها تبانے ڪرده اند..

ڪه ایלּ چنیלּ "سڪوت" فخر مے فروشد ....
 براے رفتלּ به عمق فهمے ڪه باور بود باید دانسته هاے دیروز و فرداهاے ذهنے اشفته را به دست تڪرار بسپارم..

تڪرا و تڪرار شاید تلنگرے نو ظهور ڪند....


 نمے دانم..
 شاید لحظه ها لجاجت مے ڪنند، ڪه هر چه بادآبادها نیز راه را گم ڪرده اند..
 و عقربه هاے ساعت برخلاف عمر مے چرخند..  
 و دیروزها هماלּ دیروز مانده اند و رخت فرداها را دزدیده اند ڪه امروز عریاלּ مانده است
.....
 

 

دیگر زلالے آب را نمے فهمم

امـــــــــاهنوز معنے سجده هاے بے وضو را خوب مے فهمم....